برای پیدا کردن رمان مورد نظر خود از جستجوی زیر استفاده نمایید
تبلیغات متنی |
برای پیدا کردن رمان مورد نظر خود از جستجوی زیر استفاده نمایید
رمان مرگ قو
از پنجره به بیرون خیره شدم آسمون ابریه منتظر یه اشارست تا بغضشو بشکنه وبا اشکهایش زمین را خیس کنه . پرده را میکشم و به سراغ دفتر خاطراتم میروم شاید باید پیش از اینها به سراغشان میرفتم ، شاید دیگر وقتی برای خواندنشان نداشته باشم . با عجله ورق میزنم بر میگردم به دو سال قبل ، چقدر زود گذشت .
(( یکی بود یکی نبود یه دختر تنها و غمگین یه گوشه این شهر شلوغ تو اتاقش نشسته بود . ))
با دیدن این جمله ناخود آگاه لبخند تلخی روی لبهایم نشست . چشمهایمو میبندم و سعی میکنم تمام خاطراتمو مرور کنم از روز اول از وقتی که عاشق شدم . دو سال پیش بود آره درست دو سال گذشته .
تولد سپیده بود ، سپیده صمیمی ترین دوستم بود منم دعوت بودم از مامان اجازه گرفته بودم برم . مامانم سپیده را میشناخت به همین دلیل بهم اجازه داد برم به شرطی که زیاد نمونم و دیر نیام منم قول دادم زود برگردم . دوست زیادی نداشتم شاید دو سه تا ولی با سپیده صمیمی تر از بقیه بودم دو سه باربیشتر خونشون نرفته بودم ولی اون زیاد میومد پیش من...
رمان به رنگ شب
اتاق کاملا به هم ریخته بود و بوی تند سیگار فضای ان را پر کرده بود. انگار کسی ساعتها یا حتی روزها در انجا سیگار می کشیده است به طوری که هر تازه واردی در بدو ورود از بوی تند و زننده ان مشمئز می شد.
سروش بی حوصله لباس عوض می کرد یک دست کت و شلوار و یک نگاه سطحی در اینه اما هیچ یک باب دلش نبود و ارزو می کرد هرگز به این مراسم پای نگذارد. ولی مثل اینکه چاره ای نداشت.حکم پدر بود و بس.بالاخره هم علی رغممیل باطنی اش به دلیل احترام به شخصیت خود و پدر یکی از شیک ترین کت و شلوارهایش را پوشید و بدون اینک هدر اینه نظری بیندازد روی تخت ولوشد.
رمان قلب مشترک مورد نظر خاموش می باشد
نام رمان : قلب مشترک مورد نظر خاموش می باشد
نویسنده : آیه*محسنی کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب (مگابایت) : ۴٫۴ (پی دی اف) – ۰٫۴ (پرنیان) – ۱٫۱ (کتابچه) – ۰٫۴ مگابایت (epub)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub
تعداد صفحات : ۴۳۶
خلاصه داستان :
یه وقتایی از در و دیوار میباره … زمین و زمان میخواد دنیا باشه و تو نباشی … به قول دودکش همه چی دست به دست هم میده و تو میری تو امپاس شدید … شده دیگه نگو نه ؟؟
اگه شده پس میتونی خودتو جای شخصیت اول رمانمون بذاری… کیشکا احسانیا ملقب به هانا خرخون !
کسی که مدام یه بدبختی بامزه جلوش قد علم میکنه … ولی هانا اون قدر گیجه که به همه چیزای اطرافش به چشم جوک نگاه میکنه… رمان سراسر هیجانه سراسر شادیه و دور رده سنی ۱۷-۲۶ سال میچرخه …