برای پیدا کردن رمان مورد نظر خود از جستجوی زیر استفاده نمایید
تبلیغات متنی |
برای پیدا کردن رمان مورد نظر خود از جستجوی زیر استفاده نمایید
رمان گوش کن به صدای باران
رمان گوش کن به صدای باران در ۴ فرمت مختلف برای دانلود قرار دادیم که تمامی گوشی ها ، تبلت ها و کسانی که کامپیوتر دارن بتونن به راحتی رمان رو بخونند .
رمان لجبازی
این رمان نوشته aasemoon عزیز هست .
رمان عشق عسلی
این رمان بسیار زیبا نوشته doni.m + sadaf.a میباشد ، این رمان در ۴ فرمت مختلف یعنی برای تمامی گوشی ها ، تبلت ها و کامپیوتر ( PDF , APK , Epub , Java ) قابل دریاف میباشد .
رمان دایی من
این رمان در ۴ فرمت مختلف یعنی پی دی اف ، آندروید ، آیفون و جاوا ساخته شده و نویسنده رمان دایی من shahtut میباشد .
خلاصه رمان دایی من : امید وارد خونش میشه و شروع به خواندن دفتر خاطرات همسرش می کنه.دفتر خاطرات مربوط به عشق وروابط امید و همسرشه.داستان دفتر از جایی شروع میشه که ساغر برای اولین بار امید رو که بعد از ۲۰سال به ایران برگشته در فرودگاه می بینه.در این بین اتفاقاتی می افته و دیدار های امید وساغر ادامه پیدا میکنه.واین دیدار ها تبدیل به عشق بزرگی میشه.امید تنها پسر ثروتمندترین مرد ایرانیه.و ساغر دختر یه خانواده متوسط که پدر و مادرش معلم هستن.امید که پس از برگشت به دنبال خواهر طرد شده از خانواده میگردد او را یافته و میفهمد ساغر خواهر زاده ی اوست.و این ماجرا به هر دوی انها ضربه ی بزرگی وارد می کند اما…
رمان دنیای این روزای من
رمان دنیای این روزای من نوشته حنا میباشد رمان دنیای این روزای من در ۳ فرمت مختلف تبدیل شده است یعنی برای گوشی های آندروید ، آیفون و جاوا
رمان عشق پاییزی
رمان عشق پاییزی نوشته mahtab888871 میباشد .
خلاصه رمان عشق پاییزی : داستان درباره دختری به نام نگین است، که چندین سال است که با مزاحمت های مزاحمی سمج کنار می آید ولی..
رمان آوای بی قراری
خلاصه رمان آوای بی قراری : آسمان دختری که همیشه سرش پایین و به کار خودش بوده با پسری آشنا میشه و به اصرار پسر که خودش رو عاشق و دوست دار اون نشون می ده باهاش نامزد می کنه ولی …
دانلود رمان کافه پیانو
نام رمان: کافه پیانو
نویسنده: فرهاد جعفری
ورودی کافه
هیچ وقت خدا یک چیز واقعی را ، حالا هرچه که می خواهد باشد ؛پشت یک ظاهر دروغین پنهان نکرده ام . یعنی یاد نگرفته ام عکس چیزی باشم که هستم .یا به چیزی تظاهر کنم که به بعضی آدم ها ،منزلت معنوی می دهد . از این منزلت های معنوی دروغینی که خوب به شان دقیق شوی؛تصنعی بودن شان پیداست.
پس بی هیچ تکلفی ؛ به تان می گویم و برایم اهمیتی ندارد که تا چه حد ممکن است ازش برداشت نادرستی داشته باشید . اعتراف می کنم که حالم دارد از بیشتر چیز ها به هم می خورد و قبل از همه ، از خودم.
از این که شش هفت سال آزگار است نتوانسته ام یک دست کت و شلوار تازه بخرم که وقتی می پوشمش،آنقدر به هم شخصیت بدهد که فکر کنم باید یک کاری بکنم . وگرنه ؛ قدر و قیمت کت و شلوار به این قشنگی را ندانسته ام .
و هیچ سالی توی همه ی این سال ها نبوده است که همیشه دو جفت کفش داشته باشم که یک جفت شان ؛واکس خورده و تمیز باشد.که وقتی پایم می کنم؛حس کنم باید قدم بزرگی بردارم و گرنه حق مطلب را درباره ی کفش به این قشنگی اُدا نکرده ام . وهیچ پیراهنی هم نداشته ام که وقتی دکمه هایش را یکی یکی روبه روی آینه می بندم ؛با خودم فکر کنم لعنتی از آن پیراهن هایی است که وقتی تنت می کنی ،بهت تکلیف می کند که زود باش ،بجنب .یک کاری بکن.
دانلود رمان در آغوش رویا
نام رمان : در آغوش رویا
نویسنده : مریم صمدی
اسمان پر از ستاره بود.ستاره ها چشمک زنان در اسمان می درخشیدند .رقص انها و ماه بقدری جلوی دیدش را گرفته
بود که متوجه حضور او نشد.اهسته زمزمه کرد: دلم برات تنگ می شه!
صدای او را شنید مثل همیشه امیخته ای از طنز و نرمش در صدایش موج می زد.
_من زود برمی گردم.خیلی زود.نه سال مثل برق و باد می گذره.
قطره اشکی جلوی چشمش را گرفت.
_تو می خوای بری ایتالیا.چند سال دور از من ! پس….پس من چه کارکنم ؟.
_من برمی گردم .برای همیشه.تو منتظر می مونی .مگه نه؟
نگاه قهرالودی به سویش کرد و موذیانه گفت : اگه بگم نه ، چی می گی؟
پوزخند او را حس کردم. اون قدر اینجا می شینم که بگی اره ، مگه من چند تا شیدا دارم که بخوان بهم جواب منفی
بدن؟
سرش را به طرف دیگر چرخاند و گفت : اگه شیدا رو دوست داشتی ترکش نمی کردی.
دانلود رمان جنون ساحل
نام رمان : جنون ساحل
نویسنده : زهره روحانی
تازه از بیرون آمده بودم. شلوغی خیابان و سردردی که چند روزی ادامه پیدا کرده بود حسابی حالم را گرفته بود.
بی حوصله کلیدم را از کیفم در آوردم و به در انداختم وارد شدم. حیاط بزرگ و پر از دار و درختی که هر روز من را با زیباییش سرگرم می کرد. امروز دیگر برایم جلوه نداشت. خسته به خانه وارد شدم.مثل همیشه مامان مشغول دوخت و دوز بود. به اتاقش سرک کشیدم و گفتم:”سلام”
سرش را بلند کرد. از پشت شیشه ی عنیکش نکاهی کرد و گفت: “علیک سلام، چقدر دیر کردی؟! داشتم نگران می شدم.”
مقنعه ام را از سرم برداشتم و دستی به موهای خیس عرقم کشیدم و گفتم: “فقط یک ربع دیر آمردم.”
”کلاست طول کشید؟”
”نه، ماشین گیر نیامد.”
دوباره سرش به کارش گرم شد. داشتم مانتویم را در می آوردم که گفت: “باز چه ات شده؟ با صدرا حرفت شده؟”
مانتویم را همراه مقنعه ام روی دسته ی صندلی انداختم و گفتم: “می روم دوش بگیرم.”
”اگر نمی خواهی جواب بدهی، خُب نده، چرا فرار می کنی؟”
لبخند تلخی به لب آ وردم و گفتم: “حرفمان نشده. ولی هرچه می گذرد بیشتر به این باور می رسم که ما به درد هم نمی خوریم.”
”می گویی چی شده یا نه؟”