جستجو در مطالب
برای پیدا کردن رمان مورد نظر خود از جستجوی زیر استفاده نمایید
تبلیغات متنی |
برای پیدا کردن رمان مورد نظر خود از جستجوی زیر استفاده نمایید
رمان عطر نفس های تو
گیسوان تابدارم را تکانی دادم و دسته ای از موهای را جلوی سینه انداختم . چادر قد یشمی کوچکی بر سرم کردم و جلوی آینه ایستادم .ناباورانه خود را برانداز کردم. چگونه می توانستم به خود بقبولانم که در شانزده سالگی برایم خواستگار آمده است ؟ البته به گفته ی دایه حالا هم برای ازدواج دیر شده بود . او همیشه می گفت قدیم تر از این ها دختر ها سالگی به خانه ی بخت می رفتند . تازه حق مکتب رفتن را هم نداشتند . چه رسد به این که مشق پیانو کنند و گاهی هم بی نقاب با مرد ها هم صحبت شوند .